تغییر های لحظه به لحه ی احساسم نتیجه ای ندارد جز این آشفتگی و اضطراب...
من و این تصمیم جدید سراسر مبهم....
به کجا می رسد نهایت من فقط خدا داند
حال غریبی دارم و هوای اینجا غریب تر است
دیگر او را کم ندارم
دیگر هیچ چیز کم ندارم
من و من به نهایت رسیدیم....او را کشتیم....درست با همین دستان سرد....
خدای من
دیگر او را کم ندارم....