بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

قلبم یه جور نه چندان جدیدی درد می کنه

امروز هوا گرفته و بارونیه

شاید برای خیلی ها هوای عاشقانه ی دو نفره اس

اما من هیچ وقت توی این هوا حس عاشقی نداشتم

بیشتر دلگیر بودم و غمگین و به دنبال خلوتی برای اشک ریختن

این حالو دوست دارم اما.... نه برای عاشقی

عاشقیه من ساکت و آروم نیس.... با بغض و گل و شمع نیست

من توی وقتای عاشقی بلند بلند می خندم.... می چرخم..... هیجان زده حرف می زنم.... شادم

اما این هوا ....

نمیدونم قوی تر شدم یا نه.... اما بزرگ شدم

دیگه هر چیزی رو نمیپرسم.... می پذیرم و رد میشم

اما چیزی که برای خودم میمونه تیر کشیدن های ناگهانی این قلبه

فشاری که حتی حال نفس کشیدن رو ازم میگیره

ولی میدونم گذراست.... تمام میشه


دلم میخواست زنگش می زدم.... میگفتم پاشو بیا دنبالم بریم توی یه جای نسبتا سبز یه چایی بخوریم...... یکم نگاهت کنم..... شاید تمام شه بیقراری های این دل.... ولی نمیگم.... زنگ نمیزنم.... چون..... بزرگ شدم و صبر میکنم تا تصمیم آدمها برام مشخص بشه..... من توان یک نفره به دوش کشیدن رو ندارم....



یادی از گذشته

دیگر به خاطر نمی آورم که این اشک ها از درد نبودن های دیروزت است یا از دلتنگی بودن اما نبودن این روزهایت

 دیگر به خاطر نمی آورم که چرا هنوز حجم بودنت هم این تنهایی را پر نمی کند 

دیگر نمیدانم جواب این قطره های خیس از غم را چگونه بدهم.... 

خسته ام به اندازه ی همه سالهای زندگیم خسته ام

 در این روزهای پایانی در این لحظه های سرنوشت ساز در این هیاهوی غریب وجودم در انزوای تنهایی هایم نشسته ام و اشک هایم را می شمارم بودن و نبودن تو را تکرار میکنم 

خسته ام دیگر از این زندگی هیچ نمیخواهم دلم فرار میخواهد فرار و دوری از همه ی دغدغه ها

 ۱۴ روز..... و من.... دیگر حتی قدرت ندارم تا زیر لب زمزمه کنم: یک راند دیگر..... فقط و فقط یک راند دیگر مبارزه کن!

 کاش همان مرد رویاها میشدی یک بار دیگر و برای نجات من از این درد سر می رسیدی کاش دوباره برایم زمزمه میکردی که اینجایی....که تنهایم نمیگذاری که تمام روزهای سیاهم را سفید میکنی که تمام دردها را میگیری کاش یکبار دیگر می آمدی و مرا مطمئن از بودنت میکردی کاش میدانستی به خاطر تو جلوی همه ی دنیا می ایستم 

کاش می توانستی به خاطر من مقابل خودت بایستی کاش این عشق نافرجام نمی بود....


پ.ن: مرور می کنم خاطراتم را.... دفتر نوشته هایم را.... اشک هایم را.... چه سخت طاقت آوردم که بگذرد.... و گذشت..... امروز قوی ترم؟؟؟.... نمیدانم....


پ.ن۲: شاید دوباره نوشتن کتابم را شروع کنم.... شاید روزی دوباره به رویای گذشته برگردم..... شاید دوباره عاشق شود.... از دختر مرداد هیچ چیز بعید نیست....