بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

من دعا کردم خدا هم از گناهت بگذرد....

به خودم می خندم 

به تصویر نصفه نیمه ای که در آینه ی غبار آلود زندگی از خودم به جا گذاشتم 

به چشمهای اشک آلود و دست های لرزانم 

به پاهای خسته و به امید های نا امید شده ام 

به همگی شان می خندم 

قهقهه سر می دهم در این خراب آلود بی کسی 

 که اینگونه بازیچه ی دست تو و اسیر چشمانت شدم 

 

چرا نخندم؟؟؟ 

مگر خنده ندارد وقتی دار و ندارم را به پایت ریختم 

آن هم فقط به اعتبار حرفت و نه هیچ سندی!!!! 

مگر مسخره نیست که تو را به ضمانت قول شرفت پذیرفتم و هیچ تضمینی نخواستم؟؟؟؟ 

آن هم در این دنیایی که پشتوانه ی هر قرارداد باید هزار تا سفته و سند و وثیقه باشد تا آدمها به هم اعتماد کنند! 

 

وقتی تو وارد دلم شدی آنچنان باورت کردم که  از یاد بردم هم نوعانت بی رحمی را به کجا ها کشانده اند 

یادم رفت آن روی سکه می تواند حقیقتی تلخ را در خود پنهان کند 

یادم رفت که تو می توانی فقط یک جنون باشی نه یک احساس خالص و پاک 

 

امروز اما میخندم 

به همه ی آن قول هایی که دادی 

به همه ی امید هایی که دادی 

به همه ی محبت هایی که کردی 

امروز به تو می خندم! 

 و بدتر از تو به خودم! 

که دسترنج سالها عذاب کشیدنم را به لحظه ای ناز چشمانت باختم و عاشق شدم! 

که اشتباه کردم! 

 

آری 

دیگر پس از 3 سال زجر کشیدن 

پس از آمدن ها و رفتن هایت 

دیگر نای گلایه هم نمانده 

شکایتی هم نیست 

حساب من و تو در دیاری ست که دروغ نباشد 

تا نتوانی به چشمانم نگاه کنی و باز قصه ی نفهمیدن ها و ندانستن ها را چاشنی خودخواهی هایت کنی  

 

دیگر فقط به این تصویر مات سراسر غم میخندم 

تا صدای خنده ام همه ی دنیا را پر کند 

و همه بفهمند چطور می شود از عشق به دیوانگی رسید 

تا مردم ببینند چه ساده می توانند با حرف ... تنها حرف .... زندگی یک آدم را بسوزانند 

 

من می خندم 

تا درس عبرتی برای هر کسی باشم که هنوز هم روی این آدمها حساب میکنند!!! 

 

دوره ی فردین تمام شده است! 

و فیلم ها هم دیگر دیدنی نیستند! 

 

من از تو نمیگذرم 

اما دعا میکنم خدا از تو بگذرد 

....

بهم نگاه نکرد چشاشو بست و رفت دل منو شکست و رفت منو دوستم نداشت به عشق من به حس من محل نزاشت دلم گرفت ازش منو به گریه هام سپرد غم منو یه بار نخورد باید ببخشمش؟ یا نفرینش کنم خدااااا؟؟؟؟ یا اینکه از غمش بسوزم اینجاا سرد و بیصدا به اشکم اعتنا نکرد و درد بی کسی رو تو دلم گذاشت منو سوزوند و از تموم این سوزوندناش دست بر نداشت یادم نمیره رفتنش برام یه دنیا غم آورد منو تو خونه جا گذاشت و با خودش نبرد باید ببخشمش؟ یا نفرینش کنم خدا یا اینکه از غمش بسوزم اینجاا سرد و بیصدا پ.ن: نفهمیدم چرا این آهنگ اشکم رو دوباره جاری کرد!!!!....نه....نفهمیدم!!!!