بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

 حس با تو بودن مث حس خوابیدن رو موج دریاس

تو رو دیدن هر لحظه از دور مثل تشنگی تو گرماس 

تو مث حس نسیمی نوازش کن منو بازم با دستات 

مث قصه شنیدن قبل خوابه صدای آروم نفسهات 

منو چشم به راه نزار بیا بیا بیا تو همه ی وجودمی 

از این تنها ترم نزار تو همه کس و بودم و نبودمی

 

 

 تو چشات احساس خواستن داره کم کم جون میگیره

یه چیزی می خوای بگی نگو نه نمیدونی دلم میگیره 

تو نگات مثل وجودت پره خواهش و تمناس 

تو همه ی وجود و عشق و عمرمی 

بگو دلت همین جاااااااااس 

 

منو چشم به راه نزار بیا بیا بیا تو همه ی وجودمی 

از این تنها ترم نزار تو همه کس و بودم و نبودمی 

 

................................................. 

نبودت آتش می کشد به همه ی ثانیه های بودنم 

 

هر لحظه...حرفی....خاطره ای....تلنگری می شود بر سکوت ناگزیر این خسته 

و دلم چه ناباورانه سر پایین می اندازد مقابل یادبودهایت 

 

چه ساده گذشتی مرد رویاها 

چه ساده دل کندی از خودت....از من.... از هر چه ساختیم 

چه ساده همرنگ جماعت شدی 

 

به کدام بهانه نگاه ها را پاسخ دهم 

زمانی که عشق ما را جستجو می کنند؟ 

.... 

آن همه که می گفتید،همین بود؟!!!! 

 

نه....نه....خدا شاهد بود که این نبود.... 

 

چه کسی می تواند تو را قانع کند که آنچه به تو بخشیدم یکتای قلبم بود و جز برای تو نخواهد شد.... 

تا دنیا دنیاست.....  

 

سکوت می خواهم....سکوت.... 

شماتتم نکنید 

من به رفتنش صبورم 

حتی اگر منطقش همه چیز را خط زد 

من صبورم به آنچه قلبم را به وجودش گره زد 

 

خدا....تو شاهد باش 

فقط تو شاهد باش....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد